سفارش تبلیغ
صبا ویژن
2NIGHTSKY

دلبستگی های بی رحم مرا رها کنید

بگذارید بروم از دیار نامردمان

از اب این سرزمین  نخواهم خورد

گرچه از تشنگی اب چشمم خورم

ای منظره های پوشالی چشم مرا رها کنید

گرچه به تاریکی راه بنگرم

من از این همه سرمستی و بی خیالی همسفر

دلگیرم

که به گوشه چشمی مرا به قصد مناظر ترک گفت

حتی رو به رویه خود را ندید

زیر پایش چینی صاف دلم را شکست

اشک را بی خوف از جدایی به چشمانم نشاند

باورم نیس که عاشق بود 

باور من این است که او  از راه وسفر خسته شد و

خود را به گرد جاده سپرد

ومن  دو شدم باز با خاطراتش

1


نوشته شده در جمعه 91/11/20ساعت 6:48 عصر توسط مسافرشب| نظر|

دارم دیونه میشم قلبم از پریشونی و نگرانی مبهمی پر شده  نمیدونم کجام

احساس پوچ بودن و یه تهی بودن بهم دست داده تا اینکه امروز تو اوج تنهایی با گریو پریشونی به سجاده ی همیشه پهن مادرم پناه بردم و انگار تو اغوش مادرم بودم

ساعت ها به حالت زاری رو سجاده گریه کردم انگار مخمل سجاده صورتمو نوازش میکرد  یه دل پر گریه کردم حس میکردم  کسی داره نگام میکنه اره همون چیزی که بهش نیاز دارم توجه خدا من از خدا دور شدم من دیروز لذت پناه بردن به خدا رو چشیدم وهرگز سعی نمیکنم ازش دور بشم


نوشته شده در شنبه 91/11/7ساعت 9:28 عصر توسط مسافرشب| نظر|

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت